نوشته شده توسط : غلامرضا طائبی

اباعبدالله (علیه السلام) در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که

-         من برای چه می جنگم،

-         چرا تسلیم نمی شوم،

-         چرا آمده ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزم؟

و متاسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری بجای آنها گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبدالله را منعکس کند.

باید دید شعارهای حسین بن علی در روز عاشورا چیست؟ همین شعارها تبود که اسلام را زنده کرد، تشیع را زنده کرد و پایه دستگاه خلافت اموی را چنان متزلزل کرد که چنانچه نهضت اباعبدالله نبود شاید هزار سال حکومت می کرد.

ما در روز عاشورا دو نوع شعار می بینیم:

1-    یک نوع شعارهایی است که فقط معرف شخص است و بیش از این چیز دیگری نیست.

2-    ولی شعارهای دیگری است که علاوه بر معرف شخص، معرف فکر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ایده است.

اشعاری که اباعبدالله در روز عاشورا خوانده اند، خیلی مختلف است، با آهنگهای مختلف سروده شده که بعضی از آنها از خود اباعبدالله و بقیه از دیگران است و ایشان استشهاد کرده اند، مثل اشعار معروف «فروة بن مسیک» که سراپا حماسه است. یکی از اشعاری که اباعبدالله در روز عاشورا می خواند و آن را اشعار خودش قرار داده بود، این شعر بود:


ألموتُ أولی مِن رُکوبِ العارِ   وَالعَارُ أولی مِن دخولِ النّارِ

 (مقتل مقرّم/ص345)

نزد من، مرگ از ننگِ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب تر است.

مردم! نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل رو گردان نیست؟ در چنین شرایطی، مومن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح بدهد

اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزّت، شعار شرافت. یعنی برای یک مسلمان واقعی مرگ همیشه سزاوارتر است از زیر بار ننگ ذلت رفتن.

خطبه ای دارد اباعبدالله (علیه السلام) در روز عاشورا، در آن وقتی که از نظر ظاهر، همه امیدها قطع شده است و هر کسی باشد، خودش را می بازد. ولی این خطبه آنچنان شور و احساسات دارد که گویی آتش است که از دهان حسین (علیه السلام) بیرون می آید، اینقدر داغ است؛

 ألا و إنَّ الدََّعِیِّ بنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بینَ اثنتینِ بینَ السلَّةِ و الذِّلَّةِ، و هیهاتَ منَّا الذِّلَّةُ.
 

ابن زیاد از شمشیرش خون می چکید. پدر سفاکش بیست سال قبل آنچنان از مردم کوفه زهر چشم گرفته بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر زیاد مامور کوفه شده است، خودبخود از ترس خزیدند به خانه های خودشان، می دانستند که چه خونخوارهایی هستند.

همینکه پسر زیاد ابن زیاد آمد به کوفه و امیر شد، به خاطر رعبی که پدرش در دل مردم کوفه ایجاد کرده بود، مردم از دور مسلم پراکنده شدند. اینقدر مرعوب اینها بودند.

اما امام حسین (علیه السلام) خطاب به مردم کوفه می فرماید:

ألا و إنَّ الدََّعِیِّ بنَ الدَّعِیِّ! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما قَد رَکَزَ بینَ اثنتینِ بینَ السلَّةِ و الذِّلَّةِ می دانید به من چه پیشنهاد می کند؟ می گوید: حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر.

 به امیرتان بگویید که حسین می گوید:

هیهاتَ منَّا الذِّلَّةُ،

حسین تن به خواری بدهد؟ آیا او خیال کرده که من مثل او هستم؟

یأبَی اللهُ ذلِکَ لَنا و رسولُهُ و المومنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرَت،
خدا می خواهد حسین چنین باشد. شما مگر نمیدانید، آن نا مرد مگر نمی داند من در چه دامنی بزرگ شده ام؟ من روی دامن پیغمبر بزرگ شده ام، روی دامن علیّ مرتضی، من از سینه فاطمه (س) شیر خورده ام. آیا چنین کسی تن به ذلت و اسارت مثل پسر زیاد می دهد؟ هیهاتَ منَّا الذِّلَّةُ، ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟!

شعارهایی که در سینه زنی ها و نوحه سرایی ها می دهید، شعارهای حسینی باشد. شعارهایی از این نمونه:

فریاد می کند:

ألا تَرَونَ أنَّ الحقَّ لایُعملُ بِهِ، و أنَّ الباطلَ لایُتَناهی عنهُ لِیرغَبِ المومنُ

فی لقاء اللهِ مُحِقاً؛
 

مردم! نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل رو گردان نیست؟ در چنین شرایطی، مومن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح بدهد.

و یا :

لا أری الموتَ إلاّ سعادةً، و الحیاةَ مع الظالمینَ إلاّ بَرَماً؛
 

من مرگ را جز خوشبختی نمی بینم، من زندگی با ستمکاران را جز ملامت و خستگی نمی بینم.

شعارهای حسین (علیه السلام) شعارهای مُحیی بود: یا أیّها الّذینَ آمنوا استَجیبوا لِلّهِ و للرَّسول إذا دعاکم لِما یُحییکُم.اباعبدالله (علیه السلام) یک مصلح است. این تعبیر برای خودش است:

إنّی لَم أخرَج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداَ و لا ظُلماً و إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی أمّةِ جدّی، أریدُ أن آمُرَ بالمعروفِ و أنهی عن المنکرِ و أسیرَ بسیرةِ جدّی و أبی.
 

این را حضرت در نامه ای بعنوان وصیت نامه به برادرشان محمدبن حنفیه که مریض بود و قدرت اینکه در رکاب حضرت باشد را نداشت نوشتند و به او سپردند. برای اینکه دنیا از ماهیت نهضت او آگاه شود:

مردم دنیا! من مثل خیلی ها نیستم که قیامم، انقلابم  برای رسیدن به ملک و مال و ثروت باشد. (این نامه را در مدینه نوشت): قیام من، قیام مصلحانه است. من یک مصلح در امت جدم هستم. قصدم امر به معروف و نهی از منکر است. قصدم این است که سیرت رسول خدا، روش علیّ مرتضی را زنده کنم.
شعارهای اباعبدالله (علیه السلام) شعار احیای اسلام است؛ این که

-         چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟

-         چرا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کنند؟

-         چرا مردم را دو دسته کرده اند؟

-         مردمی که فقیر و دردمندند و مردمی که از پرخوری نمی توانند از جایشان بلند شوند؟

در بین راه در حضور هزار نفر لشگریان حرّ آن خطبه معروف را خواند که طی آن حدیث پیغمبر را روایت کرد، گفت پیغمبر چنین فرموده است که اگر زمانی پیش بیاید که اوضاع چنین بشود، که حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود، اگر مسلمان آگاهی اینها را بداند و سکوت کند، حق است بر خدا که چنین مسلمانی را همان جایی ببرد که ستمکاران را می برد. بنابراین من احساس وظیفه می کنم:

ألا و إنّی أحقُّ من غیرٍ،

در چنین شرایطی من از همه سزاوارترم.

شعارهای ما در مجالس تکیه ها و در دسته ها باید محیی باشد، نه مخدّر؛ باید زنده کننده باشد نه بی حس کننده که در این صورت نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت بلکه ما را از حسین (علیه السلام) دور می کند. اشک ریختن برای اباعبدالله (علیه السلام) خیلی اجر دارد اما به شرط آنکه حسین آنچان که هست در دل ما وارد شود:

اگر در دلی ایمان باشد، نمی تواند حسین را دوست نداشته باشد، چون حسین مجسمه ای است از ایمان

إنَّ لِلحُسَینِ مَحَبَّةً مکنونةً فی قلوبِ المومنین،

اگر در دلی ایمان باشد، نمی تواند حسین را دوست نداشته باشد، چون حسین مجسمه ای است از ایمان.

اباعبدالله (علیه السلام) گاهی شعار معرفی خودش را می داد:


أنا الحُسَینُ بنُ علی    آلَیتُ أن لا أنثَنی

أَحمی عِیالاتِ أبی      أمضی عَلی دینِ النَّبی

(مقتل مقرّم/ ص345)

شعارهای ایشان با آهنگهای مختلف است. وقتی که در میدان جنگ تنها می ایستاد، شعارهای بلند می داد، شعاری را می خواند که با وزن طولانی بود:

أنا بنُ علیِّ الطُّهرِ مِن آلِ هاشمٍ      کَفانی بِهذا مَفخراً حینَ أفخَرُ   منتهی

الامال/ج1ص282)

اما وقتی حمله می کرد شعارهای حمله ای می داد مثل:

ألموتُ أولی مِن رُکوبِ العارِ

اگر از ما بپرسندشما در روز عاشورا که حسین حسین می کنید و بر سر خودتان می زنید چه می خواهید بگویید؟ باید بگوییم:

 

یا أیّها الّذینَ آمنوا استَجیبوا لِلّهِ و للرَّسول إذا دعاکم لِما یُحییکُم.

باید بگوییم عاشورا روز تجدید حیات ماست، در این روز می خواهیم در کوثر حسینی شستشو بکنیم، تجدید حیات بکنیم، روح خودمان را شستشو بدهیم، خودمان را زنده کنیم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم، روح اسلام را از نو به خودمان تزریق بکنیم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم.

این فلسفه عاشوراست، نه گناه کردن و بعد به نام حسین بن علی بخشیده شدن! گناه بکنیم بعد در مجلسی شرکت بکنیم و بگوییم خوب دیگر گناهانمان بخشیده شد. گناه آنوقت بخشیده می شود که روح ما پیوند بخورد با روح حسین بن علی. و علامت بخشیده شدنش هم این است که دومرتبه سراغ آن گناه نمی رویم. انشاالله که خداوند همه ما را حسینی واقعی و آشنا به روح نهضت حسینی قرار دهد.

منبع: کتاب حماسه حسینی ، ج دوم، استاد مرتضی مطهری





 


 
 
 

 


:: برچسب‌ها: حماسه , حسین , حرّ , قیام , شعار , ذلّت , نهضت , اباعبدالله حسین(ع) , امربه معروف ,
:: بازدید از این مطلب : 182
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : غلامرضا طائبی

پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله)، و انحراف خلافت از مسیر اصلى اش، ارزش هاى اخلاقى که پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدریج کمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهلیّت داد.

بنى امیّه و بازماندگان دوران جاهلیّت آهسته آهسته پست هاى کلیدى را اشغال و صحابه پیامبر (صلى الله علیه وآله) را از صحنه خارج کردند. بیت المال به شکل ناعادلانه تقسیم شد.

امام على (علیه السلام)
در زمان حکومتش تلاش هاى فراوانى براى اصلاح امّت کرد، اما کوتاه بودن مدّت حاکمیّت آن حضرت اجازه تحقّق کامل آن را نداد. پس از شهادت آن حضرت، حاکم شورشى زمان على (علیه السلام) یعنى معاویه خلیفه مسلمین شد. او حتّى روشى را که ابوبکر و عمر جهت انتخاب خلیفه در پیش گرفته بودند رعایت نکرد، و در حقیقت با حرکتى شبیه کودتا حکومت را به دست گرفت. به منظور تقویت پایه هاى حکومت خویش پس از شهادت حضرت على (علیه السلام)به عراق رفت و صریحاً گفت: «من نیامده ام که شما را توصیه به نماز و روزه کنم، بلکه مى خواهم بر شما حکومت کنم. کسانى که با من مخالفت کنند جانشان در امان نخواهد بود!» (1) بدین منظور به تدریج عناصر فاسد از بنى امیّه را که قلباً به اسلام ایمان نیاورده بودند، بر سر کار آورد و از سوى دیگر، شروع به خریدن طرفدارهاى ضعیف الایمان على (علیه السلام) با اموال بیت المال کرد.اطرافیان او از غارتگرى ابا نداشتند.

در تمام تواریخ و در نهج البلاغه، خطبه 27 آمده است که گروهى جنایتکار از شامیان وارد شهرهاى عراق شده، و غافلگیرانه به مردم حمله کرده، و آن ها را کشته، و اموالشان را به غارت مى بردند، تا در عقیده خود متزلزل گشته و از على و اولاد آن حضرت دست بردارند. نتیجه اینکه بنى امیّه در یک حرکت قهقرایى مسایل عصر جاهلیّت را زنده کردند.با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجرى قمرى، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه اى در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدینه منوّره را فرا گرفت. و البتّه این طبیعى بود، چرا که مردم پیرو زمامداران و سردمداران خود هستند «اَلنّاسُ عَلَى دِینِ مُلُوکِهِم» (2) وقتى رییس حکومت شراب خوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد (3) جامعه نیز دچار فساد اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى مى شود.

در مورد ظلم ها و جنایت هاى یزید همین بس که وقتى رییس گروه تحقیق اعزامى از مدینه به شام مى رود و پس از تحقیق به مدینه باز مى گردد، در گزارش خود به مردم مدینه مى گوید: «به خدا قسم ما در حالى از نزد یزید بیرون آمدیم که خوف آن داشتیم که (بر اثر گناهان فراوان وى) از آسمان سنگ بر سر ما ببارد. او مردى است که با مادران و دختران و خواهران نیز زنا مى کند، وى شراب مى نوشد و نماز نمى خواند!». (4)

امام حسین (علیه السلام) به قصد اصلاح مفاسدى که در طول این مدّت و پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله) در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سینه یزید براى بیعت با او زد، و تصمیم گرفت با بازگرداندن نظمِ سابق به زندگى فردى و اجتماعى مردم، خاطرات وسنّت هاى دوران حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) را زنده کند. آرى امام حسین (علیه السلام) به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد. اگر امام حسین (علیه السلام)دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود. درست است که آن حضرت در این راه شربت شهادت نوشید، ولى جامعه اسلامى را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت.پیروان و عاشقان مکتب آن حضرت، زمانى مى توانند ادّعاى عشق و پیروى راستین کنند که به مفاسد موجود عصر و زمان خود بیندیشند، و آنچه در توان دارند براى مبارزه با آن به کار گیرند. و به یقین آن حجم عظیم عزاداران هرگاه تصمیمى منطقى و حساب شده و مدبّرانه براى برخورد با مفاسد و سوق جامعه به سوى اصلاح بگیرند موفّق خواهند شد. (5)

منابع:
(1) .مرحوم شیخ مفید در ص 355 کتابش، (ارشاد) سخنان معاویه را چنین نقل کرده است: «به خدا سوگند من براى این با شما نجنگیدم که نماز بگذارید و روزه بگیرید و حج بجا آورید و زکات دهید! این امور را خودتان انجام مى دهید! هدف من از پیکار با شما این بود که بر شما حکومت کنم (و به قدرت دست یابم). (عاشورا، ص 162)
(2) . این جمله همان طور که در تذکرة الموضوعات ص 183، و کشف الخفاء، ج 2، ص 311 آمده حدیث نیست.
(3) . ابن کثیر مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت مى گوید: «یزید به نوازندگى، شرابخوارى، خوانندگى، شکار (تفریحى)، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى، و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر روز صبحگاهان مست و مى زده بر مى خواست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان کلاه هاى زرین مى پوشاند، و هنگامى که بوزینه اش مُرد بر او اندوهگین شد. (عاشورا، ص 219)
(4) . المنتظم، ج 4، ص 179 (حوادث سال 63 هـ . ق) به نقل از عاشورا، ص 217 .
(5) . اهداف قیام حسینی، ص 29.


 



:: برچسب‌ها: قیام , الگو , کودتا , عراق , معاویه , علی (ع) , یزید , بیعت ,
:: بازدید از این مطلب : 218
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 آبان 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد